Saturday, December 30, 2006

1_کسی می دونه من چه طور می توانم درست کنم این جا را ؟
ترجمه :این جا می گفت که که بیا این جدید را امتحان کن و هیچ اتفاق بدی برات نمی افته و وبلاگ کامل منتقل می شه و از این حرف ها ما هم بر حسب عادت که حال خواندن شرایط و قوانین و تخلافات و ... را نداریم الکی هی گفتیم چشم و رفتیم صفحه ی بعدی و در نهایت وبلاگمان به این روز افتاد !
2_ ما در بزرگم ماشاالله ماسالله بالای 80 سال سن دارند (البته خودشان قویا اصرار دارند که سنشان کمتر از این حرف ها ست ) وقتی صبح اخبار می دید گفت :ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار/تا باز که خواهد کشت آن کس که تو را کشت؟

Saturday, December 09, 2006

از دو جا

1_ود 6 هفته است که ما وارد خانه مان شدیم
(البته دوستان اذعان دارند که ما هر هفته شنبه یک ساک سفری شامل وسایلی که از شنبه تا دوشنبه نیاز داریم مثل مسواک و زیر شلواری و کمپوت سیب _جهت پاچه خواری والدین مکرمه و ... _رامی بندیم و عزم خانه ی والدین محترم می نماییم , و سه شنبه ها عصر که باز می گردیم تا گلدان هایمان را آب بدهیم چون مسواک و مداد نوکی مان جا مانده مجبوریم دوباره بر گردیم !!!)
در این شش هفته ما تا حالا یک چاقو _از این زنجانی ها یی که قصاب ها با هاش گوشت خورد می کنند !_یک ناخن گیر ،یک لیوان ،یک ظرف کوچولو که خیلی مورد استفاده ی من بود و یک قیچی راشکسته ایم !
هر چه قدر به این همسر گوشزد می کنم که شکستن لیوان و ظرف کوچولو ی مورد علاقه ی من منطقی است اما لطفا در مورد قیچی و چاقو ...یک کم لطیف تر بر خورد کن ظاهرا فایده ندارد !!!!(حالا شاید ایشان به من می گویند!!!)
2_پنج شنبه شب گذشته من کشف کردم در افتخارات شریف همین بس اس که برای عوض کردن یک چرخ ماشین حداقل به دو مهندس مکانیک و سه مهندس برق فارغ التحصیل یا نزدیک فارغ التحصیلی نیاز مندیم (آن هم جلوی در دانشگاه).و هیچ ترکیب دیگری از جمله دو مهندس برق و یک مهندس مکانیک ،دو مهندس برق ودو مهندس مکانیک ،دو مهندس برق یک مهندس مکانیک و یک مهندس کامپیوتر برای تشخیص آچار چرخ کار ساز نیست !!!(عکس هایش باشد برای بعد)
البته یکی از مهندسین گرامی فقط نقش ناظر غیر اجرایی و غیر مشورتی را بازی می کرد _ وقتی آقایان بلد نیستند قالپاق چرخ را در بیاورند خانم ها را چه به تعویض چرخ_

Friday, December 01, 2006

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد


من از این بیشتر از هر چیزی یاد کنکور می افتم و کتاب های اندیشه سازان شاید بتوانم بگویم که به حق همه ی کتاب هایش را به خاطر مقدمه هایش می خریدم
اما این معنی اش این نیست که این جا تعطیله فقط معنی اش از دست دادن یک دوست دوران دانشگاه و یک دوست دوران بچگی در این دو هفته است.
عفت را که بچه های دانشگاه می دانند و امیر رضا (دوستان غیرتی نشوند همسرم کنارم نشسته)
سال آخر دکتری دامپزشکی مشهد که هر دو نفرشان از قضای حادثه به علت بی مبالاتی مهندسی تاسیسا ت ساختمان بر اثر گازگرفتگی در خواب فوت شدند.
چیز دیگری ندارم که بگویم یعنی داشتم اما در حال حاضر نه زمانش را دارم و نه حالش را باشد برای وقتی که هر دویش بود
دعا کنید