کمی حرف دارم اما برایم جمع و جور کردنشان سخت است
این روز مزه تحقیر شدن را خوب احساس می کنم
من را به جرم مسلمانی _جرم اثبات نشده ای که هنوز پپرونده اش در دست شورا های تحقیق و تفحص سرسار جهان است _ محکوم کردند .
یادم است چند سال پیش قانون عجیب و غریبی در مملکتمان تصویب شد که دادستان و قاضی را در یک مقام قرار می داد و بزرگترین سئوال من این جا بود که چه طور می شود قضاوت را از اصل اساسی آن که بی طرفی است جدا کرد .
این روز ها دنیا دادگاه بزرگی شده که قاضی و خواهان و دادستان و بل وکیل مدافع تسخیری اش همه ی در یک طرفند .و شاید به تقریب خوبی بتوان گفت یک نفرند .
دادگاه "دادگاه تحقیر" است .
من نمی دانم کدام دادگاه صلاحیت داری یا کدام کمیته ی حقیقت یابی این را مسجل و متقن دانست یازده سپتامبر و انفجار های لندن کار مسلمانان است .اما این را می دانم که مزه محاکمه قبل از بازجویی چیست !
من نمی دانم چرا کسی جنگ ها و در گیری ها و نسل کشی های بوسنی و هرزگویین را جنگ مذهبی نمی بیند و مسیحی های افراطی را تنها به قومیت شان (با این مرز های دینامیک؛ ملیت با تقریب خوبی کلمه بی فایده ای است )نام می بردند .
احساس آچمز شدن دارم . احترام را نیز این روز ها بهای سنگینی است که جز به "کلان قدرت " نمی توان به دست آورد .خواه این قدرت به حکم حکومتی حکام باشد خواه به دهن کجی واژه دموکراسی .
دنیا هنوز مال نیچه است .هر چند بیاییم و بگوییم که نیچه مرد
بنا به معاهده ی وین سفارت نروژ حق دارد که متجاوزین به خاک اش را بکشد امام من این را یقین دارم قبل از معاهده ی وین .بیانیه حقوق بشر است .
<< Home