Friday, January 27, 2006


مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
آآآآآآِی ی ی ی ی
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای
منم من میهمان هر شبت

..........

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای
دل تنگم

حریفا
میز بانا
میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ،مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
...................