Tuesday, August 30, 2005

نمی دانم چرا آمدم این جا
مادر بزرگ من هر روز سه بار از وقتی آمده خانه ما چمدان هایش را مرتب می کند نمی دانم لای این خنضر پنزر ها چه پیدا می کند که این همه تلاش می کند که دائما امار به روز شده شان را داشته باشد .شاید از عوارض پیری است
هر دفعه که صدایم می کند تا از بین ان همه چیز عجیب و غریب بایش چیزی پیدا کنم
به ذهنم می رسد که من هم چمدانی لازم دارم
اما در عمق وجودم فکر می کنم سفر بس دور است.و هنوز بسیار مانده تا من هم چمدانی بخواهم .
یا حق