Monday, July 11, 2005

روز 25 اکتبر 1972 ،نیکولاس راکارارکیس .مدیر محترم زندان بویاتیس وارد سلولش شد .اتاقی یک و نیم در سه متر تماما بتونی بدون در ،بدون پنجره بدون روزنه .آن روز که رییس زندان وارد شد روز 35 ام اعتصاب غذا بود و الکوس دردناک بر روی بسترش یک تشک کاهی زهوار در رفته حالتی نزدیک به مرگ را تجربه می کرد .
این به قول الکساندر پاناگولیس آخرین کتک مفصلی بود که در بویاتیس متحمل شد .
10 ماه تمام دستبند به دست در سلول ها و بازجویی ها روز و شب .دستبند های فلزی که در گوشت و پوست فرو می وند عفونت می کنند خونریزی می کنند ...و 5 سال دریک گور سیمانی یک و نیم در سه متری .

روز ها اعتصاب غذا برای ساده ترین نیاز های یک انسان .کاغذ روزنامه مداد و سیگار .

_زندانی نیست .کنار دیوار سلول در پشت پرده توالت بازداشتگاه که این هم از غنائم یک اعتصاب غذای دیگر بود.سوراخی به قاعده عبور یک انسان بدون لباس هایش که 15 روز کنده شدنش با قاشق طول کشیده و لباس های زندانی که اگر نبودند به راحتی گریخته بود _

الکوس تو محکوم به مرگی در حکومت دیکتاتوری پاپادوپولس یا هر حکومت دیگری سوئ قصد یعنی اعدام .اما قطعا می دانی که در حکومت دیکتاتوری نمی کشندت پاناگولیس .سرهنگ ها قهرمان نمی خواهند .نه پاپادوپولوس نه دادستان نه کس دیگری .
ما یقینا نبود حکم اعدام مانع نمی شود کنستانتین پاپادوپولوس برادر مقتدر دیکتاتور یونانی نخواهد با تیغ کاغذ بری روی سینه ات نزدیک به قلبت برایت یاد گاری بنویسد در حالی که دائما تهدید می کند به این که ترتیبت را می دهد .

پاناگولیس شاعر یعنی تو با آن جوهر قرمز که لحظه به لحظه لخته می شود روی باند ها روی ذیوار های آن مهمان خانه بتونی یک و نیم در سه متری بتونی
"کبریتی به جای قلم
قطره خونی که به زمین می چکد به جای جوهر
کاغذ فراموش شده باند زخم به جای کاغذ
اما چه بنویسم ؟
شاید وقت فقط به نوشتن نشانی من کفاف دهد.
عجب جوهرم لخته شد
از زندان برایتان می نویسم
از یونان


ya hagh