خماری
دوست نداشتم این حرف ها رو جلو خيلی آدم هاي ديگه بزنم
اما چه ميشه کرد
هيچ وقت دوست نداشتم که بيام تو بلاگ ام از این حرف ها بزنم
می خواستم این جا يه جایي باشه که به شوخی و خنده يک سری حرف ها رو به بقيه بزنم
اما ظاهرا" جاي ديگه اي نيست که بتونم این ها رو بگم
مجبورم خيلی هاش رو سانسور کنم که مدهور الدم نشم به خاطر خيلی چيز ها .
بگذريم
از با حالی نيست حرف هایي که مي زنم
چند روزی است که يه آيه ذهنم رو مشغول کرده خيلی مشغول کرده ازش خوشم مي آد
آيه 72 سوره ی حجر
که می گه لعمرک انّهم لفی سکرتهم يعمهون
مصداقش فقط قوم لوط نيست نگاه که ميکنم خدا خيلی جا ها داد مي زنه !!!! به خودم که نگاه می کنم به در و برم که نگاه می کنم به کار هاي که بدون فکر می کنم وعجيب که آدم کاری کنه و فکری نکنه و بعد مي بينه که ای ... لفی سکرتهم يعمهون مثل يه آدم مست که تلو تلو بخوره
اخه خدا مي خواد اینجا چی بگه که ميگه به جان تو .... خدا اصلا" چرا قسم مي خوره
يعمهون بودن تو خمار مستی نشگی .يه جوری که خود آدم نمي فهمه
يا حق
<< Home